جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه شهد: (تعداد کل: 8)
شهد
[شَ] (ع اِ) انگبین با موم. ج، شِهاد. (منتهی الارب). ابومنصور. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). عسل که هنوز در موم باشد. (از بحر الجواهر). انگبین ناپالوده. (مهذب الاسماء). انگبین سپید. (زمخشری). انگبین. (دهار). انگبین است و بعربی عسل گویند. (برهان). عسل تا آنگاه که به موم آمیخته است و...
شهد
[شَ] (ع ص، اِ) جِ شاهد. (منتهی الارب). رجوع به شاهد شود.
شهد
[شُ] (ع اِ) به معنی شَهْد. (منتهی الارب). رجوع به شَهْد شود.
شهد
[شَ / شُ] (اِخ) آبی است مر بنی مصطلق را از خزاعه. (منتهی الارب).
شهد
[شَ] (اِخ) نام ناحیه یا رودی و یا به تعبیر قدما دریایی است و بر حسب آنچه در شاهنامه آمده در مشرق ایران واقع بوده است :
از این کوه تا پیش دریای شهد
درفش و سپاه است و پیلان و مهد.
فردوسی.
بیاورد سیصد عماری و مهد
گذر کرد زان سوی دریای شهد.فردوسی.
ترا چاره...
از این کوه تا پیش دریای شهد
درفش و سپاه است و پیلان و مهد.
فردوسی.
بیاورد سیصد عماری و مهد
گذر کرد زان سوی دریای شهد.فردوسی.
ترا چاره...
شهد
[شَ] (اِخ) نام کوهی است در دیار ابوبکربن کلاب. (از معجم البلدان).
شهد
[شُهْ هَ] (ع ص، اِ) جِ شاهد. (منتهی الارب). رجوع به شاهد و شَهْد شود.
شهد
[شُ هُ] (ع ص، اِ) جِ شاهد. رجوع به شاهد شود. (یادداشت مؤلف).