جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سبک: (تعداد کل: 7)
سبک
[سَ بُ] (ص) پهلوی سپوک( 1)(سبک، چابک)، پارسی باستان سپوکا( 2)، ایرانی باستان ثراپو( 3)، در سانسکریت ترپرا( 4)، افغانی سپوک( 5)، گیلکی سبوک( 6) (در دیه ها:سوبوک)( 7)، فریزندی سووک( 8)، یرنی سوک( 9)، نطنزی ساوک( 10 )، سمنانی سوبوک( 11 )، سنگسری ساوک( 12 )، سرخه یی ساویک(...
سبک
[سَ بُ] (اِ) نام آهنگی است در موسیقی رجوع به آهنگ شود (|| ص) در اصطلاح موسیقی بنوعی از آهنگ گفته میشود که قابل تفهم عامه باشد مثل موسیقی جاز که این موسیقی در مقابل سنگین که عبارت از موسیقی کلاسیک است بکار برده میشود.
سبک
[سُ بِ] (ص) سست (|| اِ) سستی (برهان).
سبک
[سِ بِ] (اِ) پرنده ای است عاشق و طالب نور آفتاب و این غیر از شب پره است چه این، روزها بجانب قرص آفتاب پرواز کند (برهان) جانوری است پرنده که بخلاف شپّره عاشق نور آفتاب باشد (الفاظ الادویه).
سبک
[سَ] (ع مص) گداختن چیزی را پس از ریختن (منتهی الارب) گداختن سیم و جز آن (دهار) (تاج المصادر) ریختن (منتهی الارب) ریخته کردن زر و سیم (تاج المصادر) (اقرب الموارد) (دهار ||) پالودن.
سبک
(1)« استیل » استعمال کرده اند و تقریباً آن را در برابر « طرز خاصی از نظم یا نثر » [سَ] (ع اِ) ادبای قرن اخیر سبک را مجازاً بمعنی اروپائیان نهاده اند سبک در اصطلاح ادبیات عبارتست از روش خاص ادراک و بیان افکار بوسیلهء ترکیب کلمات و انتخاب...
سبک
[سَ] (اِخ) نام موضعی است (معجم البلدان).