جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رسن: (تعداد کل: 6)
رسن
[رَ] (ع مص) مهار ساختن برای شتر و بستن آنرا به ریسمان (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) قرار دادن رسن برای ستور، و گویند بستن آن به رسن (از اقرب الموارد) بستن ستور به رسن (تاج المصادر بیهقی) (دهار).
رسن
[رَ سَ] (ع اِ) زمام و آنچه بر بینی شتر باشد از مهار ج، اَرْسان و اَرْسُن (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ج، رُسُن (ناظم الاطباء) رسن و آنچه بر بینی شتر باشد از مهار و ریسمان که بدان چیزها را می بندند، و این مشترک است...
رسن
[رَ سَ] (ع اِ) ریسمان، و با تازی مشترکست (از شعوری ج 2 ص 12 ) ریس (در تداول مردم قزوین) (ناظم الاطباء) ریسمان حبل (ترجمان القرآن) (دهار) (ناظم الاطباء) ریسمانی که بدان چیزها را می بندند، در سنسکریت رشتابه معنی رسن است (فرهنگ نظام) سَبّ (دهار) (منتهی الارب) سبب...
رسن
[رُ سُ] (ع اِ) جِ رَسَن (ناظم الاطباء) رجوع به رسن شود.
رسن
[رَ] (اِخ) نام پسر عامر است (منتهی الارب).
رسن
[رَ] (اِخ) نام پسر عمرو است (از منتهی الارب).