جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حمیت: (تعداد کل: 4)
حمیت
[حَ] (ع ص) استوار از هر چیز. (منتهی الارب). المتین من کل شی ء. حتی گویند: تمرحمیت و عسل حمیت. (اقرب الموارد). || بسیار شیرین: تمر حمیت. (منتهی الارب). || شدید: غضب حمیت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (اِ) خیک روغن که در آن رب انداخته باشند. (منتهی الارب). ||...
حمیت
[حَ یَ] (ع اِمص) مخفف حَمیَّت :
کس چه داند که روسپی زن کیست
در دل کیست شرم و حمیت و چم.خطیری.
هرگز انگشت بتو بر ننهادستم
که من از مادر باحمیت زادستم.منوچهری.
با که کردستی این صحبت و این عشرت
بر تن خویش نبود است ترا حمیت.
منوچهری.
مرد سخن یافته را در سخن
حملت و هم حمیت...
کس چه داند که روسپی زن کیست
در دل کیست شرم و حمیت و چم.خطیری.
هرگز انگشت بتو بر ننهادستم
که من از مادر باحمیت زادستم.منوچهری.
با که کردستی این صحبت و این عشرت
بر تن خویش نبود است ترا حمیت.
منوچهری.
مرد سخن یافته را در سخن
حملت و هم حمیت...
حمیت
[حَ می یَ] (ع اِمص) محمیه. محمیت. (غیاث). حمیت از چیزی؛ ننگ و عار داشتن از آن. (منتهی الارب). غیرت. (غیاث). درد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رشک. (منتهی الارب) (ترجمان). || در اصطلاح، حمیت عبارتست از آنکه در محافظت ملت یا حرمت از چیزهایی که محافظت از آن واجب بود تهاون...
حمیت
[حِ یَ] (ع مص) حمیه. پرهیز نمودن. (منتهی الارب) (غیاث). || حفاظت و نگاه داشتن. (غیاث) (منتخب) (صراح).