جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه حاجب: (تعداد کل: 32)

حاجب

[جِ] (ع اِ) اَبرو. برو. استخوان ابرو مع گوشت و موی. موی ابرو. و هما حاجبان. ج، حواجب. قوس حاجب؛ خم ابرو، کمان ابرو. (منتهی الارب). || و قوس حاجب بن زراره که بدان مثل زنند. رجوع به حاجب بن زراره شود. || بازدارنده. حاجز. مانع. پوشندهء چیزی. || پرده...

حاجب

[جِ] (اِخ) مولای زیدبن ثابت است. ابن ابی حانم؟ بنقل از پدر خود گوید که حاجب معروف نیست و حدیثی را که در باب فضل قباء آرد یعقوب بن محمد زهری از اسحاق بن ابراهیم بن نسطاس از نوح، نقل کند. رجوع به لسان المیزان عسقلانی چ حیدرآباد ج 2...

حاجب

[جِ] (اِخ) التونتاش خوارزمشاه. رجوع به آلتونتاش شود.

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن احمد طوسی مکنی به ابومحمد او از محمد بن رافع و ذهلی و محمد بن حماد ابی وردی و از او ابن منده و قاضی ابی بکر حیری روایت کنند. مسعودبن علی سجزی گوید که از حاکم دربارهء حاجب سؤال کردم او گفت وی هرگز حدیثی نشنوده...

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن خلف. محدث است و حافظ جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزی از او روایت کند که گفت عمر بن العزیز را آنگاه که بخلافت رسیده بود بر منبر دیدم که مردم را خطبه میکرد و در خطبهء خود میگفت: «الا ان ما سنّ رسول الله صلی الله...

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن دینار، معروف به حاجب الفیل. از قبیلهء بنومازن بن عمروبن تمیم است. وی شاهد «یوم السلی» بود، در این جنگ که میان بنی مازن و بنی یشکر برپا شد، زاهربن عبدالله بن مالک، تیم بن ثعلبهء یشکری را بکشت و گفت:
للّه تیمُ ایُ رمح طراد
لاقی الحمام وای...

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن زراره بن عدس(1)بن زید(2)بن عبدالله بن دارم الدارمی التمیمی. یکی از بزرگان و از پانزده تن حکام عرب است بجاهلیت. او رئیس قبیلهء تمیم بود، در زمان انوشیروان و چون انوشیروان قبیلهء تمیم را از ریف عراق منع کرد حاجب بخدمت او رسید و کمان خود را...

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن زیدبن تیم بن امیه بن خفاف بن بیاضه الانصاری الاوسی البیاضی. طبری و ابن شاهین بنقل از شیوخ خود گویند که حاجب وقعهء احد را دریافته است. رجوع به کتاب الاصابه چ مصر سنهء 1323 ج 1 ص 286 شود.

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن زید یا یزید انصاری اشهلی. بقولی وی از تیرهء ازد شنوءه است و حلیف بنی عبدالاشهل صحابی است و در وقعهء یمامه شهادت یافته است. و سیف او را در زمرهء کسانی آرد که از بنی عبدالاشهل در وقعهء یمامه کشته شده اند. رجوع شود به کتاب...

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن زید الانصاری الخزرجی. صحابی است او با برادر خویش حباب غزوهء احد را دریافته اند.

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن عمر. مکنی به ابوخشینه. تابعی است.

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن مالک بن ابی بکر ارکین فرغانی. مکنی به ابی العباس. وی نابینا بود و بسال 296 ه . ق. به اصفهان نزد بدرالحمامی شد. حاجب از محمد بن عبدالله بن عبدالحکم و از عبادبن الولید و از احمدبن محمد بن یحیی القطان و از عبدالصمدبن عبدالوهاب حمصی...

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن معاویه بن ابی سفیان مکنی به ابو یوسف. تابعی است.

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن النعمان مکنی به ابی الفضل. در ایام خلافت القادر باللّه رایت وزارت برافراشت. رجوع شود به دستورالوزراء ص 82.

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن ولید مکنی به ابواحمد. تابعی است.

حاجب

[جِ] (اِخ) ابن یزید صحابی است.

حاجب

[جِ] (اِخ) (امیر) ابوبکر مبشر. از کسان مجدالملک بهاءالدوله علی بن احمد جامجی است. عوفی در ترجمهء حال مجدالملک در لباب الالباب آرد: «و هم از او شنیدم که خدمت ملک شهید قطب الدنیا والدین سقی الله ثراه رانهء بنارسی که در آخر صاحب برید شده بود و بوبکر مبشر...

حاجب

[جِ] (اِخ) ابونصر یکی از حجاب بزرگ سلطان مسعود است که در عهد محمود و اوائل کار مسعود کارهای خرد را عهده دار بود چنانکه در ماه شوال سال 422 ه . ق. که سلطان مسعود از غزنین بکابل آمد این بونصر زعامت پیلبانان داشت و در این تاریخ سمت...

حاجب

[جِ] (اِخ) اصفهانی (آقا جواد) شاعر ایرانی. او به هندوستان شد و به حکمران ایالت «اود» یمین الدوله نواب سعادتعلی خان بهادر پیوست و پس از ارتقاء بمدارجی عالی در آخر ترک و تجرد گزید و کسوت درویشان پوشید و در اصقاع هند بسیاحت پرداخت و در محلی نامعلوم در...

حاجب

[جِ] (اِخ) بدیع بن عبدالله بن عبدالغفار مکنی به ابوالنجم پدر ابوالوفاء محمد حاجب است وی صاحب ابوالحسین علوی داماد صاحب بن عباد بود و او ببغداد و ری سفر کرد و در ری سماع حدیث کرد. وفات او در 19 جمادی الاخر سنهء 423 ه . ق. است. رجوع...

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.