جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جدیر: (تعداد کل: 6)
جدیر
[جَ] (ع ص) سزاوار. (منتهی الارب) (دهار) (ترجمان القرآن عادل). خلیق. (اقرب الموارد). لایق. سزاوار. (آنندراج) (غیاث اللغات). قمین. حری. حقیق. (از نصاب الصبیان). شایسته. زیبنده. برازنده. زیبای. برازا. درخور. ازدر. شایان. حجی. (یادداشت مؤلف). یقال: هو جدیر بکذا و لکذا؛ ای خلیق له. (اقرب الموارد) :
مقدار مرد و مرتبت...
مقدار مرد و مرتبت...
جدیر
(اِخ) نام یکی از آبادیهای میان آب شوشتر است. (از مرآت البلدان ج4 ص215).
جدیر
[جَ] (اِخ) ابن کرمیب، مکنی به ابوالزاهریه، تابعی است.
جدیر
[جُ دَ] (اِخ) ملقب به سلمی و مکنی به ابوفوره است.
جدیر
[] (عبری، اِ) در عبری به معنی آغل گوسفندان. (از قاموس کتاب مقدس).
جدیر
[] (اِخ) دهی است در نزدیکی وادی ایله که در همواره زمین یهود بمسافت 9 میل بجنوب لده واقع میباشد. (صحیفهء یوشع 15:36). (از قاموس کتاب مقدس).