جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه توسن: (تعداد کل: 3)
توسن
[تَ / تُو سَ] (ص، اِ) نافرهخته بود؛ یعنی ناآموخته. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 154). وحشی و رام نشونده را گویند عموماً. (برهان). سرکش و گردنکش و وحشی و ناآزموده. (ناظم الاطباء)... در هر صورت توسن در مردم سرکش نیز استعمال میشود... (انجمن آرا) (آنندراج). تند. سرکش. مقابل...
توسن
[تَ وَسْ سُ] (ع مص) گشنی کردن فحل ناقهء خوابیده را و همچنان زن خوابیده را گاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
توسن
[] (ع اِ) نوعی از «ماعز جبلی»(1)است. (دزی ج 1 ص 155). (1) - بز کوهی.