جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بن: (تعداد کل: 6)
بن
[بُ] (اِ) بنیاد. (برهان) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامهء منیری) (ناظم الاطباء). پایه. اساس. پای. اصل. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
چو بشنید ازو مرد دانا سخن
مر آن نامه را پاسخ افکند بن.فردوسی.
ز دستور پرسیم یکسر سخن
چو کاری نو افکند خواهیم بن.فردوسی.
همی چاره سازیم تا جای ما
بماند ز بن نگسلد پای ما.فردوسی.
اعجمی ام...
چو بشنید ازو مرد دانا سخن
مر آن نامه را پاسخ افکند بن.فردوسی.
ز دستور پرسیم یکسر سخن
چو کاری نو افکند خواهیم بن.فردوسی.
همی چاره سازیم تا جای ما
بماند ز بن نگسلد پای ما.فردوسی.
اعجمی ام...
بن
[بُن ن] (ع اِ) نوعی طعام است مانند آبکامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
بن
[بِن ن] (ع اِ) پیه. فربهی، یقال: بن علی بن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || جای بدبو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
بن
[بَن ن] (ع مص) مقیم شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
بن
[بَ] (اِ) خرمن و باغ و زراعت را گویند، چه باغبان و نگاهبان زراعت و محافظ خرمن را بنوان هم میگویند. (برهان) (آنندراج). باغ و زراعت. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرای ناصری). باغ و زراعت و خرمن. باغبان: دشتبان را بنون گویند. (فرهنگ شعوری). || میوه ایست ریز و مغزی هم...
بن
[بِ] (ع اِ) پسر. (آنندراج) پسر. مخفف ابن. صورتی از ابن. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
یکی نامه بنوشت فرخ دبیر
ز دارای داراب بن اردشیر.فردوسی.
ز دارای داری بن اردشیر
سوی قیصر اسکندر شیرگیر.فردوسی.
ملک پیل دل پیل تن پیل نشین
بوسعیدبن ابوالقاسم بن ناصر دین.
منوچهری.
ای ملک مسعودبن محمود کاحرار زمان
بر خداوندی و شاهی تو دارند...
یکی نامه بنوشت فرخ دبیر
ز دارای داراب بن اردشیر.فردوسی.
ز دارای داری بن اردشیر
سوی قیصر اسکندر شیرگیر.فردوسی.
ملک پیل دل پیل تن پیل نشین
بوسعیدبن ابوالقاسم بن ناصر دین.
منوچهری.
ای ملک مسعودبن محمود کاحرار زمان
بر خداوندی و شاهی تو دارند...