جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه امرا: (تعداد کل: 3)
امرا
[اَ] (هزوارش، اِ) امنا(1). امرا(2). پهلوی خر. (حاشیهء برهان قاطع چ معین). بلغت زند و پازند خر. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خر یا اسب یا الاغ. (آنندراج). خر الاغ. (هفت قلزم).
(1) - am(a)na.
(2) - amra.
(1) - am(a)na.
(2) - amra.
امرا
[اَ مَ] (اِ)(1) بلغت زند و پازند شراب انگوری. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). شراب انگوری. (ناظم الاطباء).
(1) - هزوارش. asya
(1) - هزوارش. asya
امرا
[اُ مَ] (ع اِ) جِ امیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پادشاهان. (منتهی الارب) :ماوراءالنهر ولایتی بزرگ است سامانیان که امرای خراسان بودند حضرت خود را آنجای ساختند. (تاریخ بیهقی). امرای اطراف هرکس خوابکی دید. (تاریخ بیهقی).
بر حکمت میری ز چه پایید چو از حرص
فتنهء غزل و عاشق مدح امرایید.ناصرخسرو.
سکه تو...
بر حکمت میری ز چه پایید چو از حرص
فتنهء غزل و عاشق مدح امرایید.ناصرخسرو.
سکه تو...