جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه ادریس: (تعداد کل: 29)

ادریس

[اِ] (اِخ) خنوخ. اخنوخ(1). پیغامبری پیش از بنی اسرائیل. مؤلف برهان گوید: نام پیغمبریست مشهور. گویند از جهت درس گفتن بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث النعمه خوانند و نعمای ثلثهء او پادشاهی و حکمت و نبوت بود و او حیات جاوید یافت و اکنون در بهشت...

ادریس

[اِ] (اِخ) دریس. از شعبات قبیلهء بنی کعب از طوایف خوزستان ایران است. این طایفه در نقاط مختلفه متفرق میباشند جماعتی از آن در حارثه از اراضی جزیره الخضر و در سطیح و پوزه و جِرف بمحاذات محمره رشلیک کنار بهمشیر و جزیرهء محله مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص...

ادریس

[اِ] (اِخ) ابواسمعیل. تابعی است.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابوالعلاء محمد بن عثمان بن عفیف الدین عامری شوشی، از مردم شوش، قلعه ای در شرقی دجلهء موصل. او محدث و امام مدرسهء نظامیهء بغداد بود.

ادریس

[اِ] (اِخ) ادریس اول. مؤسس سلسلهء ادارسه (172 - 177ه . ق.). رجوع به ادریس علوی شود.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن ابی حفصه. رجوع به الموشح چ مصر ص 303 شود.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن ابی خوله الانطاکی. ابوالفرج عبدالرحمن جوزی ذکر او در صفه الصفوه در زمرهء «مصطفین من عباد بیت المقدس» آرد و گوید: عمر بن واصل از سهل بن عبدالله روایت کند که مردی از اولیاءالله بمرضی صعب مبتلا شد مردم او را گفتند آیا ترا معالجه کنیم؟ گفت...

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن ادریس یا ادریس ثانی. دومین از ادارسه (177 - 213 ه . ق.).

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن بشام شینی. شاعریست از مردم اندلس.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن حسام بدلیسی. از امرای کرد ایران و مورخ است. وی از ترس سیاست شاه اسمعیل صفوی بترکیه گریخت و بسال 917 ه . ق. بحج رفت و برای وبا بمصر داخل نشد و سلطان بایزیدخان ثانی مقدم او را گرامی داشت و بسال 930 درگذشت. او راست:...

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن سلیمان بن ابی حفصه. رجوع به ابو سلیمان ادریس... شود.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن شیخ پاشا. او راست: شرحی بر فرائض السراجیه. وفات او بسال 858 ه . ق. بود.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن عبدالله ترکمانی حنفی. او راست: الحجه والبرهان علی فتیان هذاالزمان، در حرمت سماع.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن عبدالحق المرینی. برادرزادهء امیر ابوزکریابن ابی حفص صاحب افریقیه (مملکت تونس) که با او منافسه داشت. (حلل السندسیه ج 2 ص 303).

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن کیدکین ترکمانی حنفی. او راست: لمع فی الحوادث و البدع.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن معقل. برادر عیسی بن معقل مخدوم ابومسلم خراسانی که خالد امیرالعراقین آنان را بکوفه بازداشت از بهر باقی خراج و ایشان از زندان بگریختند و ابومسلم نزد آنان شد. رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 316 شود.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن یَرد. نام پیغامبری است. رجوع به ادریس شود.

ادریس

[اِ] (اِخ) ابن یزید العودی مکنی به ابی عبدالله. تابعی است.

ادریس

[اِ] (اِخ) افندی. رجوع به محمد افندی ادریس ... شود.

ادریس

[اِ] (اِخ) بتلیسی یا بدلیسی. از امرای کرد و مورخین. رجوع به ادریس بن حسام بدلیسی شود.

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.