جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه آسودن: (تعداد کل: 1)
آسودن
[دَ] (مص) آرمیدن. مستریح شدن. راحت. استراحت یافتن. استجمام. استرواح. اَون :
نخفت و نیاسود تا بامداد
از اندیشه بر دل نیامدْش یاد.فردوسی.
بخواب و به آسایش آمد شتاب
وزآن پس برآسود بر جای خواب.فردوسی.
زیر کبود چرخ بی آسایش
هرگز گمان مبر که بیاسائی.ناصرخسرو.
|| آرام گرفتن. سکون :
برآرای کار و میاسای هیچ
که من رزم را...
نخفت و نیاسود تا بامداد
از اندیشه بر دل نیامدْش یاد.فردوسی.
بخواب و به آسایش آمد شتاب
وزآن پس برآسود بر جای خواب.فردوسی.
زیر کبود چرخ بی آسایش
هرگز گمان مبر که بیاسائی.ناصرخسرو.
|| آرام گرفتن. سکون :
برآرای کار و میاسای هیچ
که من رزم را...