مترجم
[مُ تَ جِ] (ع ص) ترجمه کننده. (غیاث) (آنندراج). ترجمان. دیلماج. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی، ترجمان و ترجمه کننده و معنی کننده و تاجُران. (ناظم الاطباء). کسی که کلامی را به زبانی دیگر برگرداند چنانکه فرانسه را به پارسی :... تا بروزگار مترجم آن آهن نوشته بر در آن کاخ بود. (ترجمهء تاریخ بخارا). و رجوع به مادهء قبل و تاجُران شود.
- لسان مترجم؛ زبان فصیح و گویا. (ناظم الاطباء).
- مترجم اول؛ از القاب اداری دورهء قاجاریه بود و به کسی اطلاق می شد که بر مترجمان دیگر ریاست داشت و یا حائز مرتبهء اول بود و رجوع به مرآه البلدان شود.
- مترجم دوم؛ این نام نیز از القاب اداری دورهء قاجاریه می باشد، کسی که در میان مترجمان مقام دوم دارا بود، به این لقب خوانده می شد. و رجوع به مرآه البلدان شود.
- لسان مترجم؛ زبان فصیح و گویا. (ناظم الاطباء).
- مترجم اول؛ از القاب اداری دورهء قاجاریه بود و به کسی اطلاق می شد که بر مترجمان دیگر ریاست داشت و یا حائز مرتبهء اول بود و رجوع به مرآه البلدان شود.
- مترجم دوم؛ این نام نیز از القاب اداری دورهء قاجاریه می باشد، کسی که در میان مترجمان مقام دوم دارا بود، به این لقب خوانده می شد. و رجوع به مرآه البلدان شود.