طوق

معنی طوق
[طَ] (ع اِ) هرچه گِرد گیرد چیزی را. (منتهی الارب). هرچه مدور بوده و گرد چیزی برآمده باشد. (منتخب اللغات). || گردن بند. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). هرچه در گردن افکنند. (مهذب الاسماء). زیوری که گرد گردن برآرند. حلقهء زر و غیره که بدان گردن را زینت دهند. قلاده که زنان به گردن کنند و بر آن جواهر و سکه های زر آویزند. حلقه. (منتخب اللغات). گردن بند که به رشته نباشد بلکه از یک پارهء فلز و امثال آن بود. (در تداول فارسی طوق متصل واحد است و گردن بند به رشته کرده است). پرگر. || طوق مرصعی که ملوک پیشین در گردن میکرده اند و گاه بگردن اسب می انداخته اند. (برهان). در سابق از زر میساخته اند و مردم بزرگ گردن خود را بدان می آراستند :
بیک گردش بشاهنشاهی آرد
دهد دیهیم و طوق و گوشوارا.رودکی.
بدو گفت بی تو نخواهم جهان
نه اورنگ و نه تاج و طوق شهان.فردوسی.
ابا طوق زرین پرستنده شست
یکی جام زر هر یکی را به دست.فردوسی.
شهنشه به رستم قبائی بزر
ابا طوق زرین و تاج و کمر.فردوسی.
همان یاره و تاج و انگشتری
همان طوق و هم تخت گندآوری.فردوسی.
غلام و پرستار رومی هزار
یکی طوق پر گوهر شاهوار.فردوسی.
بیاراسته طوق یوز از گهر
بدو اندر افکنده زنجیر زر.فردوسی.
فرنگیس را گلشن زرنگار
بیاراست با طوق و با گوشوار.فردوسی.
ابا یاره و طوق و با گوشوار
به دست اندرون گرزهء گاوسار.فردوسی.
یکی خلعت آراست پرمایه شاه
ز زرین و سیمین و اسب و کلاه
چه زرین کمرهای گوهرنگار
هم از یاره و طوق و از گوشوار...
بنزدیک خاقان فرستاد شاه
دو منزل همی بود با او براه.فردوسی.
غلامان رومی و چینی هزار
همه پاک با طوق و با گوشوار.فردوسی.
اَبَر پشت پیلانْش بر تخت زر
ز گوهر همه طوق شیران نر.فردوسی.
بزرگان که با طوق و افسر بدند
جهانجوی و از تخم نوذر بدند.فردوسی.
غلامان همه با کلاه و کمر
پرستنده با یاره و طوق زر.فردوسی.
ابا تاج و با طوق و با گوشوار
چنانچون بود درخور شهریار.فردوسی.
رخ دختران را بیاراستند
سر زلف بر گل بپیراستند
مگر(1) مادرت بر سر افسر نداشت
همان یاره و طوق و زیور نداشت.فردوسی.
بیاراست زرین یکی زیر گاه
یکی طوق فرمود و زرین کلاه.فردوسی.
همی راند با تاج و با گوشوار
به زر بافته جامهء شهریار.فردوسی.
ابا یاره و طوق زرین کمر
بهر مهره ای درنشانده گهر.فردوسی.
پرستار باشد ده ودوهزار
همه پاک با طوق و با گوشوار.فردوسی.
پرستار با طوق و با گوشوار
همان یاره و تاج گوهرنگار.فردوسی.
همه طوق بربسته و گوشوار
به بر بر همه جامه ها زرنگار.فردوسی.
ز یاقوت و پیروزهء شاهوار
چه از طوق و از تاج و از گوشوار.
فردوسی.
چون خلعتها بپوشید [ مسعود ] و تاج و طوق و آنچه رسم بود از آنجای آوردن اولیا و حشم نثارها پیش تخت بنهاد. (تاریخ بیهقی). این بیعت که طوق گردن من است، عهد خداست. (تاریخ بیهقی ص 317). تلک را بنواخت و خلعت بپوشانید از زر و طوق زرین مرصع بجواهر بگردن وی افکند. (تاریخ بیهقی ص 414). تاج مرصع بجواهر و طوق و یارهء مرصع همه پیش بردند. (تاریخ بیهقی ص 378). سلطان خزینه دار را گفت طوق بیار مرصع بجواهر... بستد و تلک را پیش خواند و آن طوق به دست عالی خویش در گردن وی افکند و نیکوئیها گفت بخدمت ها که کرده بود. (تاریخ بیهقی ص 505).
عهد و بیان بس است تو را طوق و گوشوار
این هر دو یافتی چو شدی گوشدار من.
ناصرخسرو.
دل درویش را گو هوشیاری
ز دانش طوق ساز از هوش یاره.
ناصرخسرو.
در گردن (خود) طوقش ار نداری
بر خشک بحیره مران سُماری.ناصرخسرو.
عدل و احسان تو طوقست درین گردن
غرقهء عدل تو و بندهء احسانم.ناصرخسرو.
میسرایم ثنا و مدحت تو
طوق مهرت فکنده بر گردن.مسعودسعد.
و تخت و تاج و یاره و طوق و انگشتری، او [ جمشید ] کرد. (نوروزنامه).
نه مرا باد حشمت و میری
نه مرا اسب و طوق سلطانی.سوزنی.
آن درخور او نیست ولی از پی ذوق
مرغک دهمش زاغ و سر فاخته طوق.
سوزنی.
طوق و داغ تو را نماز برند
فلک از گردن و جهان ز سرین.انوری.
جان بدستار چه دهیم آنرا
کز غیب طوق در بر اندازد.خاقانی.
از آن نهاد تو چون پاک شد ببوتهء خاک
نه طوق و تاج شود چون ز بوته گشت جدا.
خاقانی.
لیک من در طوق خدمت چون کبوتر بددلم
پیش شهبازی چنان زنهار چون باشد مرا.
خاقانی.
دستارچه بین ز برگ شمشاد
طوق غیب سمنبران را.خاقانی.
ای که مردان عجم پیشت چو طفلان عرب
طوق در حلقند و نامت تاج مفخر ساختند.
خاقانی.
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازیان
کز بلور لوریانش طوق و چنبر ساختند.
خاقانی.
نیمهء قندیل عیسی بود یا محراب روح
تا مثال طوق اسب شاه صفدر ساختند.
خاقانی.
طوق شمامت بعارض او محیط شد. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 397). چون طوق پیرامن شهر کات که نشیمن خوارزمشاه بود درآمدند و از هر جای فوجی کمین بگشادند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 161).
پس بفرمودش که برسازد ز زر
از سوار و طوق و خلخال و کمر.مولوی.
اگر از خدمتت دورم بجان شرمندگی دارم
چو قمری طوق بر گردن نشان بندگی دارم.
؟
معروف چنانکه در پیدایش (سِفْر) مذکور است که فرعون محض احترام طوقی از طلا در گردن یوسف نهاد. (قاموس کتاب مقدس).اطباق؛ طوق بر افکندن. تطوق؛ طوق در گردن خویش کردن. (تاج المصادر). کبر عن الطوق؛ در حق شخصی گویند که ملابس چیزی گردد که کمتر از مرتبهء او باشد و هو عمروبن عدی نصر ملک من ملوک حمیر و کان خاله جذیمه الابرش جمع غلماناً من ابناء الملوک، یخدمونه منهم عدی و کان جمی فعشقته رقاش اخت جذیمه فقالت له اذا سقیت الملک فسکر فاخطبنی الیه فسقی عدی جذیمه و الطف له فلما سکر قال له سلنی ما احببت قال زوجنی رقاش اختک قال قد فعلت فعلمت رقاش انه سینکر اذا افاق فقالت للغلام ادخل علی اهلک ففعل فاصبح فی ثیاب جدد و طیب فلما رآه جذیمه، قال ما هذا، قال انکحتنی اختک البارحه، قال ما فعلت و جعل یضرب وجهه و رأسه و اقبل علی رقاش و قال:
حدثینی و انت غیر کذوب
أ بِحُرّ زنیت ام بهجیز
ام بعبد و انت اهل لعبد
ام بدون و انت اهل لدون.
قال بل زوجتنی کفواً کریماً من ابناء الملوک فاطرق جذیمه فلما علم عدی، بذلک خاف فهرب و لحق بقومه و قام هنا لک و علقت منه رقاش و اتت بابن سماء جذیمه عمراً و تبناه و احبه حباً شدیداً و کان لایولد له فلما ترعرع کان یخرج مع الخدم یجتنبون للملک الکماه فکانوا اذا وجدوا کماه خیاراً اکلوها و اتوا بالباقی الی الملک و کان عمرٌو لایأکل منه و یأتی کما هو یقول:
هذا جنای و خیاره فیه
اذ کل جان یده الی فیه.
ثم انه خرج یوماً و علیه حُلی و ثیاب فاستطیر ففقد زماناً فضرب فی الاَفاق فلم یُوجد ثم وجده مالکٌ و عقیلٌ ابنافارج رجلان من بُلقین کانا متوجهین الی جذیمه بهدایا فبینماهما بواد فی السماوه انتهی الیهما عمروبن عدی فسئلاه من انت، فقال ابن التنوخیه، فقالا لجاریه معهما اطعمینا فاطعمتها فاشار عمرو الیها ان اطعمینی فاطعمته ثم سقتهما فقال عمرو اسقینی فقالت الجاریه لانطعم العبد للراع فیطمع فی الدراع ثم انهما حملاه الی جذیمه فعرفه و ضمه و قبله و قال لهما حکمکما فسألاه منادمته فلم یزالا ندیمیه و بعث عمرو الی امه فادخلته الحمام و البسه و طوقته طوقاً کان له من ذهب فلما رآه جذیمه قال کبر عمرو عن الطوق، فذهبت مث. (منتهی الارب).
- طوق کسی بر گردن داشتن؛ کنایه از مطیع وی بودن. بندگی وی را بر عهده داشتن.
|| خطی چون حلقه ای بر گرد گردن کبوتر و امثال آن. دایره ای از پر برنگی جز رنگ سایر پرها گرد گردن پاره ای از مرغان :
طوق کبوتر است سر زلف آن نگار
من همچو باز در طلبش پر همی زنم.
معزی.
جاه تو طوق فاختگان را گهر کند
گر مدحت تو فاختگان را ز بر شود.
مسعودسعد.
تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنید
طوق مشک از گلوی قمری نر بگشائید.
خاقانی.
|| حلقهء آهنی متصل به زنجیر که بر گردن اسیران نهند :
تا غلّ و طوق و بند که بر من نهاد
در دست و پا و گردن شیطان کنم.
ناصرخسرو.
همتش کاجری مسیح دهد
طوق در حلق قیصر اندازد.خاقانی.
|| رسنی که بدان بر بالای درخت خرما برآیند. (منتخب اللغات). || طاقت. (منتخب اللغات) (تاج المصادر). توان. توانائی. (منتهی الارب) (دهار) (منتخب اللغات). توانستن. وسع. گشادگی. (منتهی الارب). تاب. ذرع. || نامی است که در رشت و رودبار به ابوطیلون دهند. رجوع به ابوطیلون شود. || زه گریبان. (مهذب الاسماء). طوقه. || چیزی از عالم عَلَم که شکل پنجه بر آن نصب کنند. (غیاث). از عالم عَلَم که شکل پنجه بر آن نصب کنند، و در آئین کبری نوشته که آن بر دو گونه است، یکی چتر طوق از عالم علم است کوتاه تر از او قطاسی چند برافزایند، دوم تومان طوق هم از آن عالم لیکن از او درازتر در علمها این را پایه برتر نهند و آخرین به برزگ نوئینان اختصاص یابد. اگرچه طوق بدین معنی به طای دسته دار موسوم شده لیکن بعدِ تحقیق ثابت گشت. (آنندراج).
(1) - یعنی: تنها.

درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس

اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارت‌های عضو شتاب

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

بازی ادبی بِیتاس

💫 بیتاس، جایی که شعر، بازی و احساس در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.

مشاهده و دانلود

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید