صم
[صَم م] (ع مص) کر شدن و نشنیدن. (منتهی الارب). || وقولهم صمت حصاه بدم؛ یعنی کثرت خون بحدی است که اگر سنگریزه را اندازی شنیده نشود آنرا آوازی چرا که بر زمین نمی افتد. و قول امرؤالقیس صمی ابنه الجبل از این معنی است و مراد از ابنه الجبل آواز کوه است یا سنگ بزرگ یا داهیه و بلا. || هلاک گردیدن و مردن. || سربند بستن شیشه را. (منتهی الارب). سر شیشه استوار کردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || زدن کسی را به سنگ. (منتهی الارب).