جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه هلال: (تعداد کل: 5)
هلال
[هِ] (ع اِ) ماه نو و ماه دوشبه تا شب سوم یا تا شب هفتم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مهچه. ماهچه. ماه نو. (یادداشتهای مؤلف) :
ضعیف ناشده در خدمتت قوی کی شد
هلال ناشده مه کی شده ست بدر منیر؟
عنصری.
پایش به سان دامن دیبای زرّبفت
دمّش پر از هلال و جناحش پر...
ضعیف ناشده در خدمتت قوی کی شد
هلال ناشده مه کی شده ست بدر منیر؟
عنصری.
پایش به سان دامن دیبای زرّبفت
دمّش پر از هلال و جناحش پر...
هلال
[هِ / هَ] (ع اِ) باران نخستین. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
هلال
[هِ] (اِخ) نام شانزده تن صحابی است. (منتهی الارب).
هلال
[هِ] (اِخ) حیی است از هوازن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
هلال
[هِ] (اِخ) دهی است از بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد که 67 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش چغندر و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج9).