جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ملال: (تعداد کل: 4)
ملال
[مَ] (ع مص، اِمص) به ستوه آمدن. مَلَل. ملاله. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). به ستوه آمدن و دلتنگ و بیزار شدن. (از اقرب الموارد). سیر برآمدن. (المصادر زوزنی). || بی قرار و آرام ساختن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فتوری که از کثرت پرداختن به چیزی عارض...
ملال
[مُ] (ع اِ) خوی و عرق تب. || چوب قبضهء شمشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چوب پشت کمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پشت کمان. (از اقرب الموارد). || دستهء کمان. (ناظم الاطباء). || گرمی پنهان در استخوان. || درد پشت. || بی آرامی از بیماری یا...
ملال
[مَ] (اِخ) دهی از دهستان خشابر طالشدولاب است که در بخش رضوان ده شهرستان طوالش واقع است و 925 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).