[طِ] (ع اِ) جِ طبل. رجوع به طبل شود.
[طَبْ با] (ع ص)(1) تبیره زن. (مهذب الاسماء). طبل نواز. (منتهی الارب) (آنندراج). طبل زن. دهل زن. نقاره زن. نقاره چی. نوبتی. نوبت زن. طبال. درویش واله هروی خطاب بباد گوید :
تا ساکن حلقی و دهانی
طبال صماخ انس و جانی.(از آنندراج).
میر طبال با پسر میگفت
کای پسر طبل زن به استعجال
میر...